گروه سیاسی - رجانیوز: عصر سه شنبه 18 اسفندماه 94 علامه مصباح یزدی پس از حضور در جلسه صبح مجلس خبرگان رهبری به دفتر دکتر سعید جلیلی آمد تا در جمع تعدادی از دانشجویان و طلاب که برای دیدن ایشان آمده بودند، سخنرانی کند.
به گزارش رجانیوز به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دکتر جلیلی، در این دیدار صمیمانه، پس از قرائت حدیث کسا و روضه حضرت زهرا سلام الله علیها، علامه مصباح یزدی برای دقایقی در جمع حضار به ایراد سخنرانی پرداخت و نکاتی اخلاقی و شنیدنی را بیان کرد. متن کامل سخنان ایشان به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین. حبیب اله العالمین ابالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین.
اللهم کن لولیک الحجت بن الحسن. صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه أرضکَ طوعاً و تمتعه فیها طویلاً.
تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و همه شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
خدای متعال را شکر می کنم که حیات و توفیقی افاضه فرمود که امروز در جمع بهشتی شما عزیزان ما را راه بدهند و تشرف پیدا کنیم و چهره های نورانی شما را از نزدیک زیارت کنیم و خد را بر این نعمت های عظیمش شکر کنیم.
نوسانات همیشه بوده و تمام هم نمی شود
برای اینکه خیلی وقت شما را زیاد نگرفته باشم و به حاشیه نروم، زودتر به آنچه که فکر میکنم متن هست می پردازم؛
در جریان مبارزاتی که به دست مبارک امام شروع شد و به دست مبارک ایشان به پیروزی رسید و میراثی برای آیندگان به ما سپرده شد، تحولات بسیار گوناگونی واقع شده که بعضی هایش را دیدید و بیشترش را شنیدید. در هر مقطعی – گاهی چند روز و گاهی چند ماه و گاهی چند سال- حوادثی اتفاق می افتاد که دلها مضطرب و زیر و رو میشد، کسانی نا امید میشدند، کسانی ریزش و سقوط میکردند، از آن طرف هم جوانه میزد، از نو بهار میشد، امیدها پیدا میشد، حرکت ها شروع میشد. در طول بیش از پنجاه سالی که از شروع نهضت امام تا به حال می گذرد، همیشه این نوسانات بوده و به این زودی ها هم تمام نمیشود، شاید هم تا پایان این عالم با ویژگی های خاص خودش باقی بماند. این کاری است که طرحش و اجرایش از خدای متعال است. این نقشه آفرینش، آمدن پیغمبران یکی پس از دیگری، ائمه اطهار صلوات الله علیهم، این چهارده قرن – ظهور پیغمبر(ص) تا به حال- کسی نقشه ها را جز خود خدا نکشیده، اختیار اصلی اش هم جز به دست خدا نیست. سلسله جنبان اوست. الحمدالله همه اهل فضل و بصیرت هستید و اینها را می دانید، من اگر چیزی بگویم درس پس می دهم.
حکایت پر رمز و راز جانشین خدا
هدف از این کار چیست؟ خدا خیلی چیزهای عظیمی آفریده که ما عقلمان هم نمی رسد. اما در میان همه این مخلوقات عظیم – که با حسابات و ارقام نجومی هم شمارشش را هم نمی توانیم تعیین کنیم، چه برسد به اینکه به همه اش احاطه پیدا کنیم- جای جانشین خود خدا خالی می ماند. هیچ جا نفرمود که جبرئیل را خلق کردم و او خلیفه من است. میکائیل را خلق کردم، بهشت را آفریدم، عوالم مختلف را [آفریدم و او] جانشین من است؛ هیچ جا نفرموده است. همه جا فرشتگان فراوان است؛ ما فکر میکنیم فقط چند فرشته هستند که در یکی از کهکشان ها زندگی می کنند. خیر. در فرمایشات امیرالمومنین(ع) هست که در این فضای لایتنهی [که البته بنده می گویم لایتنهی] جای پوست گاوی نیست که خالی باشد از فرشتهای که مشغول عبادت نباشد. هرجا را شما فرض کنید، فرشتگان هم حضور دارند. این عالم پر است از مظاهر حق و فرمان برداران دستگاه الهی. با همه اینها، وقتی آسمان از اینها پر شد،خدا به فرشتگان وحی کرد که من می خواهم یک موجودی خلق کنم که جانشین من است. به تعبیر امروزی قائم مقام من است. إنی جاعِلٌ فیِ الأرضِ خَلیفَة.

این داستان را همه می دانید. این داستان در بزرگترین سوره قرآن در همان اوایلش ذکر شده است، از آیات سی ام سوره بقره شروع می شود تا آخر. آنچه هزاران سال گذشته و آنچه دیدیم و در زمان خودمان هم هست، یک بخشی از این ماجراست. و آن ماجرای خلافت الهی روی زمین است. تجسم این خلافت هم در بین این مخلوقات دوپاست که ملاحظه می کنید. بعضی هایشان خلیفه کامل هستند، بعضی هایشان مراتب نازل تر دارند، بعضی ها هم فقط استعدادش را دارند، استعدادی که به فعلیت نمیرسد. حالا این خلیفه هنرش چیست؟ چه ویژگی ای دارد که در میان همه مخلوفات اینقدر ممتاز است؟ با وجود این همه فرشتگان عظیم که زنده شدن همه مردگان دست یکی از آن فرشته هاست. نفخ صور که می کند، یک فوت می کند، همه مرده ها زنده می شوند. این موجود خیلی عظیم است. صور اسرافیل، شیپورش را می دمد، یک فوت می کند، همه مردگان زنده می شوند، اما این هم خلیفه خدا نیست! خلیفه خدا موجودی است که از یک اسپرم آفریده می شود، در یک قطره آب نجس، به جایی می رسد که همه آن فرشتگان باید در مقابلش به زمین بیفتند. عجیب این است! و این با آن اوجی که میگیرد میتواند یک دفعه سقوط کند و از هر حیوانی پست تر شود. ویژگی این موجود این است.
انسان هم می تواند خلیفه الله باشد، هم می تواند پست ترین موجودات باشد
آنچنان اوجی بگیرد که حتی مثل اسرافیل و میکائیل هم در مقابلش خاضع باشند، و از آن اوج عظمت می تواند دفعتا سقوط کند که از هر جنبده ای پست تر شود. این تعبیر قرآن است. إن شر الدواب – دواب جمع دابة است، دبیب یعنی جنبیدن، کرمی را که در گل و لایها میجنبد دبیب میگویند، یک موجودی که چنین حرکتی دارد میشود دابة. یعنی میجنبد، جنبده. یک موجودی که به آن عزت میرسد میتواند آنچنان سقوط کند که از هر جنبدهای – یعنی حتی از کرم توالت- پستتر بشود. این آیه قرآن است، از خود نمیگویم. إن شرالدواب، بدترین جنبدهها این آدمی است که صم بکم فهم لایعقلون، و در آیه ای دیگر الذین کفروا فهم لایؤمنون. ویژگیاش عقل است و ایمان. اگر این دو را داشته باشد، از همه بالاتر میرود، و اگر اینها را از دست بدهد از هر جنبده ای پستتر است. این بینش قرآنی است.
این بساطی را که خدا راه انداخته، که پیغمبرها بیایند و بروند، با مخالفت ها مواجه بشوند، بعضی هایشان را مجروح کنند، بعضی را از شهر بیرون کنند، زندانی کنند، بکشند، سر ببرند، سرشان را با اره ببرند، همه اینها در تاریخ بوده؛ تا فجیع ترین حادثهای که ما در عالم سراغ داریم، حادثه کربلا اتفاق بیفتد، همه اینها در مسیر این است که آنچه که این انسان لیاقت آن را دارد، یعنی جزو دستگاه خلافت الهی شدن، این انسانها خودشان را پیدا کنند و به این ولی الله الأعظم برسند.
هدف زندگی تسلیم شدن مقابل خداست
به یک معنا اگر بپرسند خدا عالم را برای چه آفریده است، در یک کلمه می شود جواب داد، برای اینکه زمینه پیدا شود برای پیدایش یک موجودی که بتواند مظهر همه کمالات الهی باشد و آن ولی الله الاعظم (ارواحنا فداه) است. دیگران هم باید هراندازه که میتوانند به او شباهت پیدا کنند . هدف زندگی شان همین است. تا آنجایی که ممکن است به او شبیه شوند. راهش چیست؟ یک راه هم بیشتر ندارد. همه این حرفها و این مقامات و این ترقیات و این تکاملات یک راه بیشتر ندارد و آن این است که این موجود آگاهانه خدا را بشناسد و خود را تسلیم خدا کند. اطاعت و بندگی خدا، و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون. راه فقط همین است. منتهی برای اینکه این عبادت و اطاعت تحقق پیدا کند، معرفت باید حاصل بشود، کسی را که نمیشناسد، چطور میتواند عبادت کند؟ اول باید خدا را بشناسی تا بتوانی او را بپرستی. بعد آنچنان ساخته شده باشی، که بفهمی این هدف ارزشمندترین هدف است و همه چیز را باید پای این هدف فدا کرد. خدا از آن بندههای خالصش که به آن مقام خلافت میرسند، یک توقعاتی دارد که ما درست نمیتوانیم تصورش کنیم. اما از گوشه و کنار آیات میتوان فهمید خدا از اولیاء خودش چه توقعاتی دارد. همه ما می دانیم و الحمدالله این مراحل را طی کردیم -خدا این معرفت ها و ایمان ها را مفتی به ما داده است، زحمتی نکشیدیم- می دانیم بالاترین انسان هایی که به این مقام رسیدند وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.
کمال انسان این است که بفهمد مقابل خدا «هیچ» است
خدا به این بنده اش که عزیزترین بندگانی است که آفرید، و هر موجود کاملی که آفریده بشود به این جهت است که شمه ای از کمالات او را دارد. به این بنده اش که عزیزترین، شریف ترین و کامل ترین است میگوید پیغمبر من! مبادا بگویی فردا فلان کار را میکنم، خودم میکنم، مبادا بگویی. پس چه کنم؟ بگو هرچه خدا میخواهد. ولا تقولن لشئ إنی فاعل ذلک غدا. مبادا بگویی من فردا فلان کار را میکنم. تو کی هستی؟ إلا أن یشاء الله. کار آن است که خدا می خواهد. تو کمالت این است که بفهمی در مقابله اراده خدا صفری. این را بفهمی و به این افتخار کنی که هیچ چیز برای خودم نمیخواهم. حکم آنچه تو فرمایی. به کسی که به عالی ترین کمالات رسیده، بی واسطه خدا با او حرف می زند، همه چیز را از صدقه سر او آفریده، تازه به او می گوید مبادا بگویی یک چیزی را من انجام می دهم. ولا تقولن لشیء إنی فاعل. مبادا بگویی یک کاری را من انجام دهنده هستم. پس چی؟ الان أن یشاءالله. همیشه باید در ذهنت باشد کار آن است که خدا می کند. من افتخارم این باشد که مجرای اراده الهی باشم. کار خدا به دست من انجام بشود. اگر اراده او نبود من کجا بودم؟ من را از چه چیز پستی به اینجا رسانده. کی رسانده؟ و هر لحظه اگر لطف او نباشد، من هیچ هستم. این تازه سفارشی است که به کسی که به آن «مرحله آخر» رسیده می گوید.
راه، راه بندگی است، ما باید بفهمیم بنده ایم، هرچه او میخواهد از مجرای اراده ما و به دست ما تحقق پیدا کند، این افتخاری است برای ما، وگرنه اگر اراده او نباشد، خواست او نباشد، توفیق او نباشد، قدرتی که او به ما بدهد، حیاتی که او داده، اگر یک لحظه حیات ما را بگیرد، چه کسی می تواند اعتراض کند؟ پس ما آفریده شدیم برای اینکه هرچه بیشتر به او نزدیک بشویم. و نزدیک شدنش به این است که کار او به دست ما انجام بشود.

چه زمانی این مسأله محقق میشود؟ آن وقتی که خودمان را تسلیم او کنیم. إن الدین عند الله الإسلام، یک معنایش همین است. اسلام یعنی تسلیم شدن. و من یسلم وجه الی الله. آدم خودش را تسلیم خدا کند. من در اختیار تو هستم، هرچه تو امر کنی. بگوید اینجا را نگاه کن، چشم، چشمت را ببند، چشم، به پیش، چشم، بدو، چشم، ایست، چشم، حرف بزن، چشم، سکوت کن، چشم. اگر اینطوری شدی، تو کار خدایی میکنی. اما قدرت همین کار را هم خدا میدهد. او فکرش را میدهد. ارزشش را میدهد. توانش را میدهد. اما خلیفة الله هم هست. این را شما بگذارید پای اینکه کسانی هستند در گوشه و کنار، برخی مرتاضان را شنیده اید، با برخی موجودات ارتباط پیدا میکنند و یک ریاضت هایی میکشند و یک کارهایی انجام میدهند تا بتوانند یک کار جدیدی که دیگران قادر به انجامش نیستند، انجام بدهند. یعنی میشود برده یک شیطان. کم هم نیستند. آنقدر استاد میبینند. از یک کشور به کشور دیگر، هزاران کیلومتر راه طی میکنند، یک کسی را پیدا میکنند، نوکری اش را میکنند، برای اینکه کاری یادشان بدهد و انجام دهند، تا بتوانند یک کار جدیدی انجام بدهند که دیگران بلد نیستند. یعنی با کمال ذلت، اسارت و بندگی و نوکری یک مخلوق پست دیگری را میپذیرند. حالا راه دوری نرویم. مگر در آدمی زادها سراغ نداریم کسانی را که همه چیز خودشان را در اختیار کسی قرار میدهند که قدرتی دارد، پولی دارد، مقامی دارد، ریاستی دارد، تا به بعضی خواسته هایشان برسند؟ و کسانی از همین موجود دوپا، که پست تر از جنبده میشود، اینها نمونه هایش هستند.
پست تر از کسی که ارزش 70 میلیون را تسلیم دشمن می کند، چه کسی است؟
طرف حاضر میشود ارزش هفتاد- هشتاد میلیون اهل کشور خودش را تسلیم یک دشمن کند، برای اینکه چند روز بیشتر روی این صندلی بنشیند. پست تر از این چه چیزی هست؟ مردم بیگناه، مردم ذیحق، بچههای معصوم، کسانی که خون های پاکشان را در راه انقلاب فدا کردند تا این انقلاب شکل گرفته، تا چیزی به نام جمهوری اسلامی به معنای واقعی اش در عالم شکل بگیرد، همه را فدا میکند، تا اینکه چند روز بیشتر رییس باشد. دیگر از این پست تر چه چیزی هست؟ چقدر آدم باید دور از شرف باشد؟ که هستی و خونهای یک عدهای را نادیده بگیرد، فدا کند، تا چهارروز بیشتر روی یک صندلی بشیند. در آدمی زاد چنین استعدادی هست. اینقدر میتواند پست باشد.
این کار معجزه خداست. غیر از خدا چه کسی میتواند چنین چیزی خلق بکند. یک چیزی بسازد که یک دفعه میتواند از آن اوج به این سطح از پستی و ذلت و درماندگی و نجاست و گند سقوط کند. انبیاء و اولیا آمدند تا به ما بگویند چه کنیم که اینگونه نشویم. طوری بشویم که دوستان خدا هستند. دوستانی که خدا دستشان را به آن مقام عالی رسانده. شما میتوانید برسید.
انبیا برای این نیامدند که چهار نفر سیر بشوند یا چهارتا آخوند به حکومت برسند!
مراتب دارد، اما میتوانی در آن مسیر سیر کنی. هر اندازه همت داشته باشی، میتوانی برسی. از اینجا میتوانیم استفاده کنیم که ما برای چه آفریده شدیم، انبیا برای چه آمدند، تا برسیم به اینکه نهضت حضرت امام برای چه بود، صرف اینکه چند گرسنه سیر بشوند؟ یا چهارتا آخوند به حکومت برسند؟ خیر. ایشان آمده که دست یک ملت را بگیرد از آن پستی و ذلت به آن اوج برساند. تا جایی که مظهر قدرت و رحمت خدا بشوی. در این مجال خیلی میتوان حرف زد، اما هم از من گذشته و هم وقت شما عزیز است و نباید خیلی معطل تان کنم.
ما از همین ملت خودمان، از نژاد آریایی، کسی را داشتیم در زمان پیغمبر(ص) رسید به جایی که فرمود این ایرانی منا اهل البیت است. پیرمرد بود. برخی نوشتهاند عمرش تا سیصد سال هم رسیده. دقیقش را اطلاعی ندارم، اما پیرمردی بود. برای پیدا کردن پیغمبر(ص) هم خیلی زحمت کشیده بود. گویا از اهالی اصفهان بوده. آنقدر گشته تا پیغمبر(ص) را پیدا کرده است. اما با آن همتی که داشت، در آن پیری رسید به مقامی که فرمودند سلمان منا اهل البیت. از خانواده ماست. پس میشود رسید. اختصاص به کسی ندارد. ایرانی و ترک و غیره فرقی ندارد. همت میخواهد. إن اکرمکم عندالله اتقاکم. همه این بساط ها برای این است که این راه را یاد بگیریم، به اندازه همت مان حرکت کنیم.